Pârsig B. Negizeš English Deutsch French P. Rišešenâsih Lev
Sâmânmand z. n. سامانمند: منظم; دارای ساختار بسامان orderly ordentlich - Ϣiki-En ما منظم را در پارسی به دو چم بکار میبریم که در آلمانی برایش دو واژه جدا دارند.
زمانی که منظم را در جایگاه زاب برای چیزهایی بکار میبریم که خود سازنده ی ساختاری منظم هستند. بسامان =geordnet
زمانی که منظم را در جایگاه زاب برای چیز یا کسی بکار میبریم که نه خودش بلکه اجزای زیرین اش و یا دستآورد کردارش ساختاری منظم پدید می‌آورند. سامانمند =ordentlich

~بامداد خوشقدمی
1.0
Sâmânmandi n. سامانمندی: نظم order - - Ϣiki-En ما منظم را در پارسی به دو چم بکار میبریم که در آلمانی برایش دو واژه جدا دارند.
زمانی که منظم را در جایگاه زاب برای چیزهایی بکار میبریم که خود سازنده ی ساختاری منظم هستند. بسامان =geordnet
زمانی که منظم را در جایگاه زاب برای چیز یا کسی بکار میبریم که نه خودش بلکه اجزای زیرین اش و یا دستآورد کردارش ساختاری منظم پدید می‌آورند. سامانمند =ordentlich

~بامداد خوشقدمی
1.0