Pârsig B. Negizeš English Deutsch French P. Rišešenâsih Lev
Raxš n. رخش: برق lightning Blitz foudre Ϣiki-En Ϣiki-De ϢDict-Pâ Ϣiki-Pâ _Dehxodâ   1.0
Kahrobâ n. کهربا: برق electricity Strom électricité Ϣiki-En Ϣiki-De ϢDict-Pâ Ϣiki-Pâ _Dehxodâ   1.0
Barpâ z. برپا: برقرار established etabliert établi Dehxodâ   0.3
Abarkešvar n. ابرکشور: ابرقدرت superpower Supermacht - Ϣiki-En Ϣiki-De   1.0
Tondaraxš n. تندرخش: رعد و برق thunderstorm Gewitter orage Mazdak i Bâmdâd   1.0
Šidâsâ z. شیداسا: برقآسا; همچون نور lightlike lichtartig lumi'ere Ϣiki-En   1.0
Barpâkardan -> barpâkon k. برپاکردن: برقرار کردن; انعقاد دادن; نصب کردن to raise erhöhen soulever Dehxodâ   0.0
Hamsangidan -> hamsang k. همسنگیدن: توازن برقرار کردن. تعادل دادن. هم وزن کردن to balance - - _Dehxodâ   1.0
Bâmkâri n. بامکاری: سقف سازی roofing Dachdeckung toiture Nader Tabasian Armin Hopes اینجا به پوشش‌دادن، یا بازسازی بام شیب‌دار خانه با برگه‌های پادآب، roofing می‌گویند. من برای آن «بامگری» را بکار می‌برم.
~Armin Hopes

بامکاری و بامکار بهتر نیست؟
مانند شوفاژکار و برق‌کار و آبکار که پیشه‌هایی هستند که با دوباره‌سازی سروکاری دارند.
~Nader Tabasian
1.0
Âzaraxš n. آذرخش: صاعقه; برق; رعد و برق thunderbolt Blitz coup de tonnerre Dehxodâ ( برای اسبهای تندرو هم میگفتند. در عربی هم «براق» اسبی است که پیامبر اسلام را به فراز آسمانها برد)
صاعقه= برقی است که مایه ی آتشسوزی میشود= آذر+ رخش = آذرخش
تندر هم همان رعد است که تنها سدای این پدیده است.
رخش همچنین با درخش همریشه است.

~مزدک
0.0
Raxšânidan -> raxšân k. رخشانیدن: برق انداختن to polish; to simonize polieren polir Dehxodâ (رخش= برق= Blitz=lightning)
برق دیرتر در زبان پارسی بجای الکتریسیته بکار رفته.

~مزدک
1.0