Pârsig B. Negizeš English Deutsch French P. Rišešenâsih Lev
Tarf   ترف: قره‌قروت black kashk schwarz kaschk kashk noir Dehxodâ   1.0
Tarfand n. ترفند: حُقه trick (crafty) Kunststück - ϢDict-Pâ _Dehxodâ حقه همان جعبه/قوطی است و حقه باز ها کسانی بودند با جعبه ها چشم بندی میکردند، مانند اینکه لوبیا زیر کدام جعبه است.
این است که حقه زدن و حقه بازی همان چشم بندی است که اکنون برای نمونه در لاس وگاس هم یارو انجام میدهد.
حقه زدن = چشم بندی کردن/ ولی امروزه بهترین برابر آن = ترفند ( چون این کار با یک فند همراه است) = Kunststueck=trick (crafty)
آرنگ و تردستی هم میشود گفت.
این فرایافت ،بار نایسته ی چندانی ندارد. ~مزدک
1.0
Tarfanj z. ترفنج: صعب العبور; راه سخت و دشوار impassable - - Ϣiki-En ϢDict-Pâ _Dehxodâ   1.0
Xastu z. n. خستو: معترف; اعتراف کرده acknowledged; confessed anerkannt; gestanden reconnu; avoué Ϣiki-En Ϣiki-En ϢDict-Pâ _Dehxodâ   1.0
Suse   سوسه: حُقّه; ترفند هوشمندانه ruse - - Ϣiki-En ϢDict-Pâ Ϣiki-Pâ   1.0
Xastudan -> xastu k. خستودن: معترف شدن; اعتراف کردن; اذعان داشتن to confess; to acknowledge bekennen; bestätigen confesser; reconnaître Dehxodâ   1.0
Ziraki n. زیرکی: حیله

زیرکی: درایت
cunning

slyness
List; Listig

Schlaukeit
-

-
Ϣiki-En Ϣiki-De ϢDict-Pâ _Dehxodâ

Dehxodâ
درایت در تازی برابر دانستن راه و چاه و حتی فریب و ترفند است
= زیرکی : رنگی از فریب هوشمندانه دارد: «زیر» slyness/Schlaukeit


~Mazdak
0.8