Pârsig | B. | Negizeš | English | Deutsch | French | P. | Rišešenâsih | Lev |
---|---|---|---|---|---|---|---|---|
•Farnâyeš | n. | فرنایش: استدلال آوری; دلیل آوردن | argumentation; reasoning | Argumentation | argumentation; raisonnement | Dasâtir | 1.0 | |
•Âvand | n. | آوند: دلیل; حجت; برهان واضح; بینات | reason; sake; argument | Grund; Beweis; Beweisgrund | raison; preuve | Dehxodâ | آفتاب آمد آوند آفتاب! ~مهربد برای خوشاهنگی چامه باید گفت: آفتاب آمد اَوَندِ آفتاب فَرنُد ار خواهی٬ ز تاب اش رخ متاب ~مزدک |
1.0 |
•Farnud | n. | فرنود: برهان; استدلال; دلیل | reason | Begründung; Grund | raison | Ϣiki-En Ϣiki-De ϢDict-Pâ _Dehxodâ Dasâtir | در پهلوی کارواژه ی آنیدن/آنودن ( مانند شنیدن/شنودن)با بُن کنون «آنای» به چم راهنمایی نمودن و راهبری کردن و بردن می هستوده . از بُن نای/نودن واژه ی آنود نیز میتواند درست مانند شنود یک نامواژه دانسته شود ٬ برابر هدایت و دلالت٬ چراکه دلالت در عربی درست همان راهنمایی است فر پیشوند فراتر میباشد و فرانودن یا فرنودن برابر با رهنمایی فراتر لِادئنگ فعرتهِر = فرا+(â)نīدان (ī= ئئ / ع کامبیز/کمبوجیه- سیریل/کوریل) . که درست همان چم دلیل ودلالت را در منطق دارد و نامواژه ای کزان ساخته میشود٬ فرانود یا فرنود است که درست برابر استدلال میباشد. ~مزدک |
1.0 |