Pârsig | B. | Negizeš | English | Deutsch | French | P. | Rišešenâsih | Lev |
---|---|---|---|---|---|---|---|---|
•Gozirâ | z. | گزیرا: قاطع | decisive | entscheidend; entschlossen | décisif | Mehrbod i Vâraste | گزیرا از گـُزیرْدن (تصمیم گرفتن), همچون فریبا از فریفتن. آدمی بهتر است که در زندگی همواره گزیرا باشد. ~مهربد |
1.0 |
•Cahârrâh | n. | چهارراه: تقاطع | intersection | Überschneidung | intersection | 0.0 | ||
•Begozirâi | b. n. | بگزیرایی: با قاطعیت | decisively | entscheidend | décisivement | Mehrbod i Vâraste | 1.0 | |
•Boreštil | n. | برشتیل: نقطه تقاطع | intersection | Schnittpunkt | intersection | Mahmood Moosadoost | 1.0 | |
•Nâgozirâ | n. | ناگزیرا: ناقاطع; بی تصمیم | indecisive | unentschieden; unentschlossen | indécis | زیرا از گـُزیرْدن (تصمیم گرفتن), همچون فریبا از فریفتن. دگرسانی باریکی میان ناگزیرایی (indecisiveness) و اگزیرایی (nondecisiveness) انگاشته شده است. ناگزیرایی زمانیست که کس میان دو یا چند گزینه سرگرم گزیرش و گزینش باشد, هنگامیکه اگزیرایی بازهایست که فرایند گُزیرش به کنار گذاشته شده است. ~مهربد |
1.0 | |
•Agozirâ | n. | اگزیرا: غیر قاطع; بی تصمیم | nondecisive | nicht entscheidend | non décisif | Mehrbod i Vâraste | گزیرا از گـُزیرْدن (تصمیم گرفتن), همچون فریبا از فریفتن. دگرسانی باریکی میان ناگزیرایی (indecisiveness) و اگزیرایی (nondecisiveness) انگاشته شده است. ناگزیرایی زمانیست که کس میان دو یا چند گزینه سرگرم گزیرش و گزینش باشد, هنگامیکه اگزیرایی بازهایست که فرایند گُزیرش به کنار گذاشته شده است. ~مهربد |
1.0 |
•Borešgâh | n. | برشگاه: نقطه مشترک
brwgâh: نقطه مشترک; نقطه تقاطع |
point of intersection
interface |
Kreuzungspunkt
Schnittstelle |
point d'intersection
interface |
|
1.0 | |
•Fažâg | z. | فژاگ: فژاکن، فژاک (لغت نامه اسدی) شوخگن، چرک، چرکین، مردار و نکبتی را گویند. (برهان قاطع); پلشت | - | - | - | 1.0 | ||
•Yâxtan -> yâz | k. | یاختن: [ دَ ] (مص ) اراده کردن و قصد نمودن . (از برهان قاطع). آهنگ کردن . (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). گراییدن . متمایل شدن . مایل شدن . ナیل کردن . قصد چیزی کردن و روی آوردن یا نزدیک شدن یا کشیده شدن به سوی چیزی
یاختن: عودت کردن; پس رفتن |
to intend
to regress |
beabsichtigen
- |
entendre
- |
_Dehxodâ Ϣiki-En
|
1.0 | |
•Vižesâr | n. | ویژهسار: انحصار | exclusiveness | Ausschließlichkeit | exclusivité | Nader Tabasian | سار= جای چیزی سار= زار، پسوند کثرت و فراوانی سار= زار، زار. (پسوند) بمعنی مکان روئیدن باشد. (برهان قاطع). سار= زار، بمعنی انبوهی و بسیاری هم آمده است . (برهان قاطع). زار و سار جای انبوه بودن چیزی است . سار = صفت، دیوسار؛ دیوصفت ویژهسار برای انحصار شایسته است چون یک گستره (محدوده) است که در آن ویژگی یک چیز برای یک چیز دیگر چشمگیر و مهند است. انحصار. ...[اِ ح ِ ] (ع مص ) در اصطلاح مالیه محدود کردن ساخت یا توزیع یا فروش چیزی بدولت یا مؤسسه و یا شرکتی : انحصار دخانیات . || (اِمص ) محدودیت . (فرهنگ فارسی معین ). محصور شدگی . محبوس شدگی . تنگ کردگی . || بازداشتگی . || گنجیدگی در چیزی . || احاطه و محاصره . || ممانعت و منع. || تحدید. (ناظم الاطباء). ~نادر طبسیان |
1.0 |