Pârsig | B. | Negizeš | English | Deutsch | French | P. | Rišešenâsih | Lev |
---|---|---|---|---|---|---|---|---|
•Abarkešvar | n. | ابرکشور: ابرقدرت | superpower | Supermacht | - | Ϣiki-En Ϣiki-De | 1.0 | |
•Tavân | n. | توان: قوت; قدرت | power | Power | puissance | Dehxodâ | 0.0 | |
•Porrtavân | پرتوان: با تمام قدرت | full-power | volle Kraft | pleine puissance | 0.2 | |||
•Tavânrâne | n. | توانرانه: رانهیِ قدرت | - | - | - | 1.0 | ||
•Farmânsâlârih | n. | فرمانسالاری: قدرت و اختیار | authority | - | - | Mehrbod i Vâraste | 1.0 | |
•Tâvast | تاوست: قدرت; بگرایند برگرفته از تاوستن | might; vigor | - | - | Ϣiki-En Ϣiki-En | 1.0 | ||
•Farâdâdan -> farâdeh | k. | فرادادن: بیان کردن | to express | ausdrücken | exprimer | Dehxodâ | فراداد = بیان / فراده = بیان کننده فرایافت = مفهوم / فرایاب = مفهوم دهنده فراگرفت = اشغال+تصرف+مصادره+یاد گرفتن فرزام/ فراگیر = اشغال کننده، عمومی ، ... ~مزدک تنها در یک گزاره نگرش خود را به دین *فراده* - در فند هنرپیشگی بازیِ زیرپوستی *فراداد* قدرتمندتری از رل بازیِ نمایشی دارد - واکنش او *فراده* ی سهش درونی اش بود - در سخن گفتن *فراداد* درستی ندارد - هنری که از *فراداد* بی بهره باشد مانا نیست - *فراداد* هنری همانا پیوندِ همسوی سهش، اندیشه و فند است. - در *فرادادن* عقیده اش ناتوان بود - این واژه *فراده* ی این پدیده نیست. - گفته های او *فراده*ی این فرهود است که .... - در هنرهای دیداری برای *فراداد* بیشتر از رژ بهره گرفته می شود تا رنگ اگرچه هنرمندی مانند روتکو از رنگ نیز برای *فرادادنِ* سهش به خوبی سود برده است ~Nader Tabasian |
1.0 |