Pârsig B. Negizeš English Deutsch French P. Rišešenâsih Lev
Bongâh n. بنگاه: آژانس agency Agentur agence Dehxodâ   0.0
Soxangâh n. سخنگاه: فاروم forum Forum forum Mazdak i Bâmdâd   1.0
Negâhestan -> negâh k. نگاهستن: نگاه کردن; نظر کردن; نظر افکندن; نظاره کردن to look schauen regarder Mehrbod i Vâraste Dehxodâ چون کارواژه‌یِ نگاه کردن را هماکنون داریم و نگاه کردن کمی از نگریستن میتواند دور باشد (مکنزی, برنگریستن = to consider, نگاهی که همراه با باریکبینی و هشیاری باشد) پس میتوانیم کارواژه‌یِ ساده‌یِ نگاهستن را نیز بداریم.

~مهربد
0.5
Tarânegâh n. ترانگاه: پرسپکتیو perspective (visual) Perspektive la perspective Mazdak i Bâmdâd Ϣiki-En   1.0
Peymângâh n. پیمانگاه: میعادگاه; وعده گاه rendezvous Rendezvous rendez-vous Mehrbod i Vâraste   1.0
Râyzangâh n. رایزنگاه: شورا consultation Beratung; Konsultation consultation Ϣiki-En Ϣiki-En Ϣiki-De   1.0
Farâzingâh n. فرازینگاه: اوج zenith Zenit zénith Bahman i Heydari   1.0
Forudingâh n. فرودینگاه: نادیر nadir Nadir nadir Bahman i Heydari   1.0
Nisân z. نیسان: خلاف; مخالفت; خلاف و دروغ هنگام پیمانشکنی dissension and discord; breaking one's word and denial - - _Dehxodâ ϢDict-Pâ Ϣiki-Pâ من آنگاه سوگند نیسان خورم — که زین مملکت رخت بیرون برم. بوشکور (انجمن آرا) 1.0
Halapand n. هلپند: لُمپن; لمپن lumpen - - Dehxodâ چو او ماه شکافید، شما ابر چرایید؟ 9 چو او چُست و ظریف است، شما چون هلپندید؟ (مولوی۲: ۳۶۷).


--
من به گمانم منبل بر وزن تنبل را مولانا بکار برده بدک نیست ولی هلپند را هم مولانا دارد برای بیکاره و معنای نزدیکی دارد.
~Amin Keykha

لومـپِــن در واژه به چم یک تکه پارچه کهنه و کثیف و ژنده است، به قاب دستمال هم گفته می‌شود.
مارکس با آوردن این واژه در کنار پرولتاریا بر آن بار ویژه ای نهاده که ویکیپدیا به گستردگی در باره آن نوشته.
~MM

ومپِن‌پرولتاریا, زبانزد مارکس و انگلس برای طبقه ای از همبود است (پرولتاریای ژنده) که برخلاف بورژوازی و پرولتاریا در تولید نقشی ندارد و در حاشیه اجتماع از راه‌های مشکوک مانند گدایی و واسطه‌گری و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند. ولی در نگاهی دیگر طبقه ای از همبود که با پیشرفت و دگرگونی های بنیادین همبودین علاقه ای ندارد وبیشتر با هم سفرگی و وابستگی به طبقه های تولیدگر، شاغل و کارگر و پولدار می زید.

~Sony Hamedanchi
1.0
Tafsâr n. تفسار: قشلاق winter quarter - - Mazdak i Bâmdâd بجای زمستانگاه و ... از آنجاکه
زم/شم = سرما
تف/تب/ته = گرما
میشود گفت
زمسار و تفسار
= ییلاق و قشلاق
درست همچم با
شمران و تهران

~Mazdak
1.0
Zemsâr n. زمسار: ییلاق summer quarter - - Mazdak i Bâmdâd بجای زمستانگاه و ... از آنجاکه
زم/شم = سرما
تف/تب/ته = گرما
میشود گفت
زمسار و تفسار
= ییلاق و قشلاق
درست همچم با
شمران و تهران

~Mazdak
1.0
Gozârešik z. n. گزارشیک: مستند documentary Dokumentarfilm documentaire Mazdak i Bâmdâd Mehrbod i Vâraste فردید از فیلم مستند یا دکمانتری این نیست که آنجا سندی نشان میشود، فردید این است که این یک فیلم بازیگری شده و داستان ناراستین نیست بساکه فیلمبرداری از چیزهای راستین شده ( و در آن میان شاید برگه ها و فرتور های تاریخی). ازینرو زاب گزارشین برای چنین فیلمی بسنده است. اگر مستند جای دیگر بکار برود، خب آنگاه باید فرایافت برگه‌مندی ( سندیت) را در ان آورد. برای نمونه حرف مستند = سخن برگه‌مند
~مزدک

درست است, ولی من گزارشیک می‌افزایم که اینجور زابسازی بیشتر پشتوانه دارد, برای نمونه پیشتر داشته‌ایم «دانشیک», پس اینجا «گزارشیک».
~مهربد
1.0