Pârsig B. Negizeš English Deutsch French P. Rišešenâsih Lev
Run n. رون: سوی verse - -   بیرون, وارون, ... ~مزدک 1.0
Ârun n. آرون: خصلت نیک; صفت خوب virtue; merit; good trait - - Ϣiki-En Ϣiki-En ϢDict-Pâ _Dehxodâ به آرون او نیست در بوم و رست
جهان را به آرون و آذین بست (کذا).
1.0
Afrun z. n. افرون: عکس پشت و رو obverse Vorderseite face     1.0
Birun b. n. بیرون: خارج out; outside aus; draußen en dehors; à l'extérieur Dehxodâ   0.0
run z. وارون: معکوس inverse umgekehrt inverse Dehxodâ   0.6
Bolrun n. بلرون: multiverse Multiversum multivers     1.0
Hamrun z. همرون: converse gegenteilig converser     1.0
Yekrun n. یکرون: عالم universe Universum univers     1.0
Borunin z. برونین: ظاهری external; outward; superficial - - Pursinâ Ϣiki-En Ϣiki-En   1.0
Forunâm n. فرونام: فرایافتی که درون فرایافت دیگر واکرانیدنی است. کبوتر فرونام پرنده است. hyponym - - Bamdad Khoshghadami   1.0
Andarun   اندرون: ضمیر; درون دل soul; conscience - - Dehxodâ   0.0
Farârun b. فرارون: forthwards vorwärts vers l'avant Dehxodâ   1.0
Runevešt n. رونوشت: کپی copy Kopie copie _Dehxodâ Ϣiki-En Farhangestân   1.0
Borundâd n. برونداد: خروجی output Ausgabe sortie   درونداد و برونداد خوب به نگر میرسند بویژه اینکه واژه ی داد در پایان، فرایافت داده را هم به یاد می اندازد.
~مزدک
1.0
Borungir z. n. برونگیر: محیط; محیطی circumscribed - circonscrit   دایره محیطی = پرهون برون گیر = Umkreis؛ circumscribed circle
~mm
1.0
Darunbin z. n. درونبین: endoscope - - Ϣiki-En _Dehxodâ   1.0
Darundâd n. درونداد: ورودی

درونداد: ورودی
input

entrance
Eingabe

Eingang
donnée

-


Bamdad Khoshghadami
درونداد و برونداد خوب به نگر میرسند بویژه اینکه واژه ی داد در پایان، فرایافت داده را هم به یاد می اندازد.
~مزدک
1.0
Darungir z. n. درونگیر: محاط; محاطی inscribed - inscrit   دایره محاطی = پرهون درون گیر = Inkreis ؛ Incircle
~mm
1.0
Darunomâ
runomâ n. دارونما: چیزیکه کارکرد درمانی از خود نشان میدهد ولی اثر دارویی ندارد placebo Placebo placebo Ϣiki-En Ϣiki-Pâ   1.0
Birunidan -> birun k. بیرونیدن: بیرون کردن; اخراج کردن to throw out; to cast out; to expel; to discharge; to deport Auswerfen,Ausschmeissen - Ϣiki-En Ϣiki-En   1.0
Borunmarz z. برونمرز: خارجه; وزیر (امروز) خارجه -> وزیر برونمرز exterior; foreign - - Ϣiki-En Ϣiki-En Mehrbod i Vâraste   1.0
Borunraft n. برونرفت: خروج exit Ausgang sortie Dehxodâ   1.0
Borunxwiš   برونخویش: عینی objective objektiv - Ϣiki-En Ϣiki-De Mehrbod i Vâraste درون خویش بپرداز تا برون آیند
ز پرده ها به تجلی چو ماه مستوران
اگر چه گم شوی از خویش و از جهان این جا
برون خویش و جهان گشته ای ز مشهوران
1.0
Darunmarz z. درونمرز: داخله; وزیر (امروز) داخله -> وزیر درونرمز interior - intérieur Ϣiki-En Mehrbod i Vâraste   1.0
Darunmâye n. درونمایه: محتوا content Inhalt contenu     0.3
Darunraft n. درونرفت: ورود entrance Eingang entrée     1.0
Darunxwiš   درونخویش: ذهنی subjective subjektiv - Ϣiki-En Ϣiki-De Mehrbod i Vâraste درون خویش بپرداز تا برون آیند
ز پرده ها به تجلی چو ماه مستوران
اگر چه گم شوی از خویش و از جهان این جا
برون خویش و جهان گشته ای ز مشهوران
1.0
Andarunin z. اندرونین: باطنی internal; inward - - Pursinâ Ϣiki-En Ϣiki-En   1.0
Borungozar n. برونگذر: خروجی exit Ausgang - Bamdad Khoshghadami همسنگ با زیرگذر 1.0
Borunpanâm z. n. برونپنام: ممنوع الخروج barred gesperrt barré Mehrbod i Vâraste   1.0
Darungozar n. درونگذر: ورودی entrance Eingang - Bamdad Khoshghadami همسنگ با زیرگذر 1.0
Darunpanâm z. درونپنام: ورود ممنوع no entry kein Einlass entrée interdite Mehrbod i Vâraste   1.0
Runeveštan -> runevis k. رونوشتن: رونویسی کردن; کپی کردن to copy; to transcribe kopieren; transkribieren copier; transcrire _Dehxodâ Ϣiki-En Ϣiki-En Farhangestân   1.0
Boruntanide z. برونتنیده: - extended ausgedehnt - Bamdad Khoshghadami پیشوندِ اکس در آغازِ واژه‌ی اکستندد به چمِ به بیرون رو بیرون است و بخش دومِ این واژه با کارواژه‌ی تنیدنِ فارسی هم‌ریشه است و دارای چمارِ بسیار نزدیک است ~بامدادخوشقدمی 1.0
Borunyâftan -> borunyâb k. برونیافتن: برآوردنِ بلنجِ یک برآیه بیرون از گستره‌یِ بلنج‌هایِ شناخته شده to extrapolate - - ⚕Heydari Ϣiki-En   1.0
Darunkâftan -> darunkâv k. درونکافتن: در خود فرو رفتن و اندیشیدن to introspect hineinsehen; inspizieren inspecter Mehrbod i Vâraste   1.0
Darunyâftan -> darunyâb k. درونیافتن: روشی برای یافتن داده‌تیل‌هایِ نو از درونِ گستره‌یِ یک گردآیه‌یِ گستته از داده‌تیل‌هایِ شناخته شده to interpolate - - Ϣiki-Pâ Ϣiki-En   1.0
Boruntanidan -> borun k. برونتنیدن: - to extend ausdehnen étendre Bamdad Khoshghadami پیشوندِ اکس در آغازِ واژه‌ی اکستندد به چمِ به بیرون و بیرون است و بخش دومِ این واژه با کارواژه‌ی تنیدنِ فارسی هم‌ریشه است و دارای چمارِ بسیار نزدیک است ~بامدادخوشقدمی 1.0
Nâhârnâštâ n. ناهارناشتا: چاشت خوراک ناهار و ناشتایی که یکجا با هم خورده شوند brunch Brunch - Mehrbod i Vâraste   1.0
Bonvâženâm n. بنواژه‌‌نام: اسم مصدر; نام بنواژه gerund Gerundium gérondif Ϣiki-En Mehrbod i Vâraste   1.0
Câpšomâr n. چاپشمار: تیراژ print run Druckauflage tirage Mazdak i Bâmdâd   1.0
Cerâgâh n. چراگاه: مرتع pasturage; cattle run Weide; pâturage; Dehxodâ   1.0
Dâv n. داو: ادعا claim Anspruch revendication Dehxodâ داو همان گویشی دیگر از دو ( دویدن ) است. برای نمونه بجای نوبت بازی میگفتند: حالا داو توست: = اکنون تو باید بدوی Your Run ! ، گرچه در بازی دویدن هم نباشد. داوطلب هم همین است، کسی که میخواهد داو/دو در دست او باشد. همچنین ادعا نیز با این واژه همپوشانی دارد برای انیکه کسی که چیزی را میگوید که بیرون از هنجار آروینی ( نورم تجربی) است، از رده (صف) بهنجار ها ( نورمالها) بیرون امده ( مانند یک داوطلب) و دست به دو/داو زده است:
Dehkhoda:
داو تمامی زدن ؛ دعوی کمال کردن . ادعای تمامی کردن :
اورنگ کو؟ گلچهر کو؟ نقش وفا و مهر کو؟
حالی من اندر عاشقی داو تمامی میزنم
(
ادعا به سخنی میگویند که بیرون از هنجار آروینی باشد:
نمونه :
١- شلوار من مال من است: یک داو نیست چون پُرگاه همیگونه است!
٢- شلوار شما مال من است: یک داو است و من باید پایور کنم ( با کاغذ خرید و ..) که شلواری که تن شماست، از آنِ من است.
)
~مزدک
0.0
Farnud n. فرنود: برهان; استدلال; دلیل reason Begründung; Grund raison Ϣiki-En Ϣiki-De ϢDict-Pâ _Dehxodâ Dasâtir در پهلوی کارواژه ی آنیدن/آنودن ( مانند شنیدن/شنودن)با بُن کنون «آنای» به چم راهنمایی نمودن و راهبری کردن و بردن می هستوده . از بُن نای/نودن
واژه ی آنود نیز میتواند درست مانند شنود یک نام‌واژه دانسته شود ٬ برابر هدایت و دلالت٬ چراکه دلالت در عربی درست همان راهنمایی است
فر پیشوند فراتر میباشد و فرانودن یا فرنودن برابر با رهنمایی فراتر
لِادئنگ فعرتهِر = فرا+(â)نīدان
(ī= ئئ / ع کامبیز/کمبوجیه- سیریل/کوریل)
. که درست همان چم دلیل ودلالت را در منطق دارد و نامواژه ای کزان ساخته میشود٬ فرانود یا فرنود است که درست برابر استدلال میباشد.

~مزدک
1.0
Degareš n. دگرش: تغییر change Veränderung changement Ϣiki-En Ϣiki-De ϢDict-Pâ _Dehxodâ   1.0
Kažrâye n. کژرایه: اختلال disorder Störung désordre Mazdak i Bâmdâd Ϣiki-En Ϣiki-De   1.0
Vâtâbeš n. واتابش: اعوجاج distortion Entzerrung; Verzerrung - Ϣiki-En Ϣiki-De Ϣiki-De   1.0
Forubâštan -> forubâr k. فروباشتن: فروبار کردن; داونلود کردن to download herunterladen télécharger Ϣiki-En Ϣiki-De   1.0
Xodvižesâzi n. خودویژهسازی: privatization Privatisierung privatisation Ϣiki-En Ϣiki-De   1.0